خب

این قسمت درباره ی روز 4شنبه است.
که معلم تربیتی(شعله جون) اومدن سر کلاسو به ما گفتن مانور زلزله داریم
راستی بزارید جریانو از اول براتون بگم :
ما 4شنبه امتحان ریاضی داشتیم از قضا امتحان زبان انگیلیسی هم داشتیم
دیگه شما حسابشو بکنید دیگه 
بله....
صبح اول صبح مارو بردن که زیارت عاشورا بخونیم 
و خدا رو شکر تا زنگ تفریح اول داشتیم زیارت عاشورا میخوندیم
بعد زنگ تفریح رفتیم بالا نشستیم سر جاهامون تا خانم ورقه هارو بده
ورقه هارو که داد 
من سکته ناقصو زدم
هم چنین بغل دستی من که به من بینوا وابستس خبر نداشت که بنده زیاد رو فرم نیستم
البته خداروشکر صفحه اولو با هر زحمتی که شد نوشتیم ولی صفحه دوم و که نگو 
همش مسئله 
گاهی وقتا فکر میکنم چرا این ریاضی بزرگ نمیشه تا مسائلشو خودش حل کنه ها؟اونوقت ماهم ازدستش راحت میشیم.
خب دیگه صفحه دومم از این ببین از اون ببین یه جوری دادیم رفت البته آخر همه ورقمو دادم
بزارید برم سر اصل مطلب زنگ دوم شدو معلم زبان اومد سر کلاس همه بچه ها مضترب نگران
همه قیافشون این جوری بوداینی که مشاهده میکنید کیمیاست
اینم صبا که ظاهرا مخش پوکیده بود
اینم خودمم
که زیادی توهمم
این ستاره ی خر خونه
اینم دلارام در اوایل کلاس
دلارام در اواخر کلاس
مانیا
ملیکا
روژان
آیناز
شادی
یگانه
نگین سرما خورده
زینب
کیانا
که من به انگلیسی گفتم today we hada quiz master?(امروز امتحان داریم استاد؟)
اونم گفت no
وهمه جیغ زدن جیغ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ جییییغ جیغ 
بعد استادمون هنوز شروع نکرده شعله جون اومد تو کلاس شیشم.
گفت : ملینا که بنده باشم وصبا دوست خوب ومهربان وزینب ملقب به زی زی زلزله و دلارام همون دل خشن خودمون
بیان پایین البته شعله جون اینارو نگفتا من دارم میگم 
ما رفتیم پایین 
گفتن باید ولو شیم رو زمین تا بیان مارو ببرن مثل این مستوما
بعد همه جارو به هم ریختن که مثلا زلزله اومده 
خلاصه ما هم که منتظره آژیر زلزله بودیم هی میخندیدیم یوهو یه صدای گوش خراش که انگار دارن چنگالو به
تخته میکشن اومد ما هم از ترس این صدا هه جیغ زدیم بعد ولو شدیم 
چند تا از بچه ها با باندو ماند اومدن سمت ما 
به صبا میگفتم چه فازیه همچین جو دادن آدم فکر میکنه واقعا زلزله اومده
اونم دور سالن غلط میزد
کلا سالن و شست صبا 
بعد شعله جوون اومد با ما مصاحبه کنه تا دوربینو اوورد سمتم پرتی خندیدم همه توفم پاشید رو لنز دوربین خخخخ
شعله جونم که داشت میمرد از خنده با جدیت گفت :سال ...دیگه.. محال بیارمتون. بعد با کلی بتادین رو دست و صورت مارو کردن تو توالت که دست و صورتمونو بشوریم وبعد مستومین که ما باشیم رو وادار به.....
وادار به...... شستو شوی سالن کردن
وضع مدرسه ما هم اینه بدشم با کلی قربون صدقه رفتن ما خرمون کردنو فرستادن سر کلاس کوفتی
نظرات شما عزیزان:
sasa 
ساعت16:12---1 بهمن 1391
سلام ملینا جون
خیییلی داستان نویسیت و واقعه گراییت خوبه
امیدوارم همینطور ادامه بدی و موفق باشی
خیلی خوبه خیلی
پاسخ:mmec sasa :D <3
shaghayegh 
ساعت14:22---14 آذر 1391
be mamanet nago vali badan bia ye chanta cheshme yadet bedam
پاسخای قربون دستت شقا